۸/۰۴/۱۳۸۸

همواره لرزشی شهوانی از شهر کلوعه، شهری که عفیف­ترین شهرهاست می­گذرد. اگر زنان و مردان رویاهای گذرای خود را تحقق می­بخشیدند، شاهد هر خیال به انسانی تبدیل می­شد که با او داستان تعقیب­ها، ظاهر­سازی­ها، سوءتفاهم­ها، درگیری­ها و ستمگری­ها آغاز می­شد و گردش چرخ وفلک خیال­پردازی از حرکت باز می­ایستاد.

شهر­های ناپیدا،کالوینو
برگردان بهمن رییسی

۷/۲۵/۱۳۸۸

یک خواب

چند شب پیش خواب دیدم که یک خرس اومد و هارد کامپیوترم رو فرمت کرد.

۷/۱۳/۱۳۸۸

پیامی نیست
دیروز هم نبود
و امروز هم نیست
و«سیزیف» هم­چنان سنگ را 
بالا می­برد
و سنگ هم­چنان پایین
می­افتد
و پیامی نخواهد بود
جز انتظار 
جز پیام انتظار

بیژن جلالی