سر هر میز شمعی روشن است! ولی نشانی از هیچ کجا ندارد، ولی هیچ چیز را تداعی نمیکند و فرقی هم ندارد روشن یا خاموش. فقط یادآوریست. یادآور جایی که شمعی روشن بود و نشانهای از زنده بودن را احیا میکرد. ولی اینجا چیزی احیا نمیشود و انگار که منتظر کسی هستی که یک موقعی و یک جایی که شمعها نشانه داشتند، میآمد! این ضعف گسترده را بدن تحلیل نمیکند، من میکنم. این کلمات را سُر و بیهودگی را هل میدهم با جوهر روی کاغذ. روی نوری که شمع دارد اینجا و روی این راوی سوم شخص که نیست انگار و حضورش را بیوقفه میجویم و برای کاری که انجام میدهد ارزشی نمیگذارم.
۳/۰۷/۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر