۳/۰۷/۱۳۸۸

خوب تیزش کرده­ام. حسابی تراشیدمش. وسوسه­ی شکستن، فشار دادن! شروع می­شود. طاقت نمی­آورم. فشار میدهم. بالاخره میشکند. تبش هم می­خوابد البته.

هیچ نظری موجود نیست: