۳/۲۲/۱۳۸۸

نجابت تحسين شده ي آقاي ساقي

بعضی­ها را نباید توی جمع با­هاشان بود. جنس­شان فرق میکند کلن. بعضی­ها به درد شلوغی نمی­خورند اصلن. باید ببریشان توی خلوت خودت. باید بنشینی یک گوشه­ی دنج و ساعت­هاست که می­شود با آنها گذراند و ذره­ای خسته نشد. باید ببینی که چاشنی الکل در این مواقع میتواند چه غوغایی به پا کند گاهی. ولی بعضی­ها را نمی­شود در خلوت تحمل کرد. باید بردشان توی جمع. آنجا می­شود ساعت­ها خوش گذراند. بعد معمولن اینها خوش مشرب و پر­انرژی هستند آنجا ولی همین که به خلوتت میبری­شان می­فهمی که نقطه­ای مشترک نیست برای شروع. شاید هم باشد ولی نمیشود دیگر. یعنی حرفی نداری که بزنی و اگر کسی زر بزند کلن بیخودی­ست! و سکوت هم تحملش حماقتست این جور موقع­ها. نمیدانم دلیلش چیست ولی باید بردشان در جمع تا ببینی چه­ لحظه­های خوبی را که میشود با این جماعت گذراند. چه عیش مدامی را مهیا می­کنند برایت و برای همه. این وسط دیده­اید که هستند کسانی که نه در آنجا خوب میشوند برای تو و نه این­طرف. که کلن باید باشند ولی. یک جورهایی مشکلی هست انگار، ولی که نیست گویا! این را می­خواهم بگویم که بودنشان خوب است. باید باشند کلن. و یک جایی هم یک طورهایی بخوانیشان البته. و یک جاهایی بفهمی­شان. حالا گیریم در یک موقعیت گندی که هست. در یک جای بی­ربطی که باید باشید.

پ.ن: سه چار­تا الخ و یه از لحاظٍ هم می­آمد وسط می­شد که یک سلامی/چیزی هم به هرمس بکنیم اینجا.

۱ نظر:

حمید گفت...

کلا ریدی. زرت و پرت محضه اینا. الدنگ حالا یه بار ما ... عمرا.