۵/۱۸/۱۳۸۸

«سلام عزیزم من کیتی­ام!»
«سلام کیتی من نیک هستم»
«چه صدای قشنگی داری.»
«کجای صدای من قشنگه؟»
«اوه،داری شکسته­نفسی می­کنی!»
«نه کیتی، شکسته­نفسی نمی­کنم.»
«می­دونی من به تو خیلی احساس نزدیکی می­کنم، احساس می­کنم کنارت گلوله شدم و زل زدم به چشمات. من چشمای آبی درشت دارم. تو داری می­آی طرفم که من رو ببوسی.»
«چرت و پرت نگو کیتی، من تک و تنها اینجا نشسته­ام و اسکاچ می­خورم و به صدای بارون گوش می­کنم.»
«گوش کن نیک، تو باید یه کم از قوه­ی تخیلت استفاده کنی، خوئت رو رها کن و بعد از تصئر کارهایی که می­تونیم با هم بکنیم کیف کن. از صدای من خوشت نمی­آد؟ به نظرت ... اوم ... سکسی نیست؟»
جرا،یه کم، ولی نه خیلی، به نظر می­آد سرما خوردی، سرما خوردی؟»
«نیک،نیک، پسر عزیزم، من داغتر از اونی­ام که سرما بخورم!»
«چی؟»
«گفتم داغ­تر از اونی­ام که سرما بخورم.»
«ولی به نظر من که صدات سرماخوردست. شاید هم زیادی سیگار کشیدی.»
«من سرگرمی­هایی بهتر از سیگار کشیدن دارم.»
«چی مثلا کیتی؟»
«نمی­تونی حدس بزنی؟»
«نه.»
«پایین رو نگاه نیک.»
«باشه.»
«چی می­بینی؟»
«لیوان،تلفن ...»
«دیگه چی نیک؟»
«کفش­­هام ...»
«یه چیز گنده نمی­بینی که رو به سقفه؟»
«آها اونو می­گی؟اون شکممه!»

همان

هیچ نظری موجود نیست: