یک جایی را، یک موقعی کم آوردهام انگار. یعنی این جا پیدا نمیشود آن موقع، مال همانجا و همان مکان است انگار. تلخی حضورم را به این وحشت افسار گریخته سنجاق میکنم. از این همهمه و سر وصدای تکراری گریختهام و شبیه به احمقهایی که از گول زدن خودشان وحشت دارند، اینجا نشستنم یادآور یک موقعهایی هست. یک زمانی که خودم را اینجوری درمان میکردم! و مینوشتم از خستگیهای مدام و دردهای دیگر که بیهوا میدویدند توی وجودم و رخنه کردنشان آرام و بیصدا بود.
و اینکه حالا، اینجا خوابآلودگی هجوم میآورد و نمیتوانم بگذارم که آرامآرام نم بکشد ته وجودم. ناگهان حمله کرده است و این زمان به حال بیهوشی نشستهام؛ به حال خوابآلودگیی که رحم نمیشناسد. و از این نوشته لذتی مدام را سعی دارم تزریق کنم به این عامل غیر قابل کنترلشونده. به این بیخوابی مشهود که راهی برای فراموش کردن نگذاشته و دیگر کنترل نمیشود.
حالا که عین اسب نر خواب داری در وجودت،در مغزت،در پشت چشمهایت،زیر پوست و توی بدنت؛ آرام نمینشیند این ولولهی بیربط و عبوس و کمی وحشتناک، که تا میخواهی چشم بگذاری حمله میکند به ذهن و فکر خواب را میرباید لامصب! عین جنگ است، جنگهای قدیمتر. اصیلتر و موجزتر. مثل موقعی که حمله میکند سپاه مقابل و سیل شمشیر و فریاد است که میرباید هوش را و دیوانه میشوی. و نمیدانی که چرا یکهو بی دلیلی همچون اسبی که رم کرده است،وحشی میشوی،ثم میکوبی و نعره میکشی.
چشمهایم میسوزد. این بار از خواب است و فقط خواب. و دوست دارم روی این کلمات دراز بکشم، آرام. و بخوابم روی بالا بلندای این حروف.
و اینکه حالا، اینجا خوابآلودگی هجوم میآورد و نمیتوانم بگذارم که آرامآرام نم بکشد ته وجودم. ناگهان حمله کرده است و این زمان به حال بیهوشی نشستهام؛ به حال خوابآلودگیی که رحم نمیشناسد. و از این نوشته لذتی مدام را سعی دارم تزریق کنم به این عامل غیر قابل کنترلشونده. به این بیخوابی مشهود که راهی برای فراموش کردن نگذاشته و دیگر کنترل نمیشود.
حالا که عین اسب نر خواب داری در وجودت،در مغزت،در پشت چشمهایت،زیر پوست و توی بدنت؛ آرام نمینشیند این ولولهی بیربط و عبوس و کمی وحشتناک، که تا میخواهی چشم بگذاری حمله میکند به ذهن و فکر خواب را میرباید لامصب! عین جنگ است، جنگهای قدیمتر. اصیلتر و موجزتر. مثل موقعی که حمله میکند سپاه مقابل و سیل شمشیر و فریاد است که میرباید هوش را و دیوانه میشوی. و نمیدانی که چرا یکهو بی دلیلی همچون اسبی که رم کرده است،وحشی میشوی،ثم میکوبی و نعره میکشی.
چشمهایم میسوزد. این بار از خواب است و فقط خواب. و دوست دارم روی این کلمات دراز بکشم، آرام. و بخوابم روی بالا بلندای این حروف.
۱ نظر:
no choise
mibinam baz shoru kardi bache. puz mizanim age bekhay.
ارسال یک نظر