من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی شوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چه کار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
تلفن زنگ زد. با آخرین قبض ادارهی مالیات که موعدش گذشته بود تلفن را خشک کردم و گوشی را برداشتم.
آره
تلفن زنگ زد. با آخرین قبض ادارهی مالیات که موعدش گذشته بود تلفن را خشک کردم و گوشی را برداشتم.
آره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر